داستان از جایی شروع شد که حدود یک هفته پیش بود که اعلام شد قیمت بنزین به یک باره زیاد می شه و منطقی ترین جواب تیم اجرایی به چرایی این عمل این بود که قیمت واقعی بنزین خیلی بالاتر بوده! همین دیشب بود که ایمیلی از طرف دانشکده بهم رسید که اتاق کار دانشجوهای دکتری باید به ترتیبی باشه که دانشکده تعیین می کنه و نه طبق علایق فردی و اگر مخالفید می تونید کلا از کتابخونه استفاده کنید!
کلا من که عادت کردم برای گرفتن حقم التماس کنم!
دراین زمانهٔ بیهایوهوی لالپرست | خوشا به حال کلاغان قیلوقالپرست | |
چگونه شرح دهم لحظهلحظهٔ خود را | برای اینهمه ناباور خیالپرست | |
به شبنشینی خرچنگهای مردابی | چگونه رقص کند ماهی زلالپرست | |
رسیدهها چه غریب و نچیده میافتند | به پای هرزهعلفهای باغ کالپرست | |
رسیدهام به کمالی که جز اناالحق نیست | کمال دار برای من کمالپرست | |
هنوز زندهام و زنده بودنم خاریست | به تنگچشمی نامردم زوالپرست |
بهت قول میدم نبینی منو ، بهت قول میدم سراغت نیام
بهت قول میدم عزیز دلم که چشمت نیفته دیگه توو چشام
که انقدر اشکام عذابت نده ، دیگه قسمته روزگارت نشم
بهت قول میدم نمونم برم ، که یک لحظه هم بی قرارت نشم
یه بارم نیارم دیگه اسمتو ، با این بغضی که توو گلوی منه
قراره که خوشبخت باشی برو ، بهت قول میدم دلم نشکنه
بذار نامه هاتو بهت پس بدم که فکرت نمونه دیگه پیشِ من
که با نامه هات خاطراتت رو هم ، بسوزونیشون تووی آتیش من
به چشمای من اعتنایی نکن ، به آهی که تووی صدای منه
خداحفظی کن خداحافظی ، بهت قول میدم دلم نشکنه
یه بارم نیارم دیگه اسمتو ، با این بغضی که توو گلوی منه
قراره که خوشبخت باشی برو ، بهت قول میدم دلم نشکنه
بذار نامه هاتو بهت پس بدم که فکرت نمونه دیگه پیشِ من
که با نامه هات خاطراتت رو هم ، بسوزونیشون تووی آتیش من
به چشمای من اعتنایی نکن ، به آهی که تووی صدای منه
خداحفظی کن خداحافظی ، بهت قول میدم دلم نشکنه
درباره این سایت